ین جمله را که باید آنچه را که هست بپذیریم زیاد میشنویم، اما درک معنای واقعی آن سخت است. آیا این یعنی پذیرفتن کاری که دیگران انجام میدهند؟ پذیرفتن ماهیت دنیا؟ و یا پذیرفتن آنچه که دوروبرمان روی میدهد؟
پذیرش
پذیرش یعنی اینکه بگذاریم همه چیز همین طور پیش برود یا باشد، در حرف ساده است و نتایج آن خوشایند ما نیست. اما تمامی رنجهایی که میکشیم نتیجه مقاومت در برابر آنچه که هست و یا مقاومت در برابر میل به پذیرش چیزهایی است که در زندگی روزانه تجربه میکنیم.
فکر نکنید، واکنش نشان ندهید، تجزیه و تحلیل نکنید و...؛ بگذارید خودش درست شود...
اگر به عقب نگاه کنید خواهید دید که ما همه چیز را تجربه میکنیم. هرآنچه که ما تجربه میکنیم، مخلوق ذهنمان است. یعنی چیزی را که در ذهنمان داریم حس میکنیم. تفکر ماست که ما را ناامید، عصبانی، زود رنج یا برعکس خوشحال، شاد و آرام میکند.
همین که متوجه شویم تجربه انواع احساسات امری طبیعی است، در مییابیم تنها چیزی که آنها را طولانی کرده یا کاهش میدهد مبارزه ذهنمان با آنها است. برای مثال: رنجیدن، ترسیدن یا عصبانی شدن احساساتی طبیعی هستند، هر چیزی میتواند آنها را بدتر کند و معمولاً خارج از کنترل شما هستند. همانطور که روزهای خوب و بد میگذرند، این احساسات در صورتی که توجهی به آنها نکنید و اجازه بدهید جسمتان آنها را تجربه کند، به طور طبیعی رفع میشوند. شاید احساسات خوشایندی نباشند، اما طبیعی هستند. آنچه باعث طولانی شدن این احساسات میشود مقاومت ما در برابر آنها است، یعنی زمانی که شروع به مبارزه با آنها کرده و از آنها میترسیم، این احساسات را طولانیتر میکنیم. وقتی در ذهن خود شروع به بحث و جدل میکنیم و با خود میگوییم نباید چنین احساسی را به خودم راه دهم، میخواهم آرام باشم، چرا اینقدر زود ناراحت میشوم تمامی این سوالها و فکر مبارزه با آنها، احساسات منفی را طولانی کرده و منجر به عذاب بیشتری میشود و تا زمانی که یک چیزی حواستان را پرت کند و یا همه چیز بعد از ساعتها کشمکش درونی تمام شود، ادامه خواهند داشت.
درباره احساسات مثبت نیز همین طور است. بسیاری از مردم عادت دارند از خودشان بپرسند که چرا احساس خوبی دارند یا در پوست خود نمیگنجند. حقیقت این است که این احساسات هرگز تا ابد دوام نمیآورند و باید از آنها لذت ببریم و آنها را بپذیریم تا به احساسات خوب اجازه بدهیم در تمام جسم مان جاری شوند. این تنها چیزی است که آن را طولانی میکند.
هر چند بسیاری از مردم به دنبال یافتن علت احساس خوبشان هستند، چرا چنین احساسی دارم؟، چگونه میتوانم دوباره چنین احساسی را داشته باشم؟ پاسخ آن شاید ساده باشد اما معمولاً میتواند زاییده چندین عامل مرکب از قبیل سرحال بودن، داشتن آرامش خاطر و یا کمک کردن به دیگران باشد. اما همین که شروع کنید به مورد سوال قرار دادن آن یا جستجوی علت آن، عمر آن را کوتاه کرده و احساسات مثبتتان را از بین میبرید.
یاد بگیرید با عواطف و احساسات خود نجنگید
همین که یاد بگیرید با احساستان مبارزه نکنید، ذهن و جسمتان آرامش طبیعی خود را باز مییابد. بدن ما به گونهای برنامه ریزی شده است که شاد بوده و احساسات مثبت را تجربه کند، ذهن ما [به طور طبیعی] به این سمت و سو گرایش دارد. مطمئناً هر از گاهی احساسات منفی را تجربه خواهید کرد و برایتان خوشایند نخواهند بود. فقط آنها را بپذیرید، به خودتان بقبولانید که این احساس را همین حالا دارید و آنها را مورد سوال قرار ندهید، در ذهنتان با آنها نجنگید، فقط اجازه بدهید این احساسات جریان پیدا کنند و تمام جسمتان را در بربگیرند. همین که این کار را انجام دهید خواهید دید که کمتر و کمتر احساس منفی را تجربه میکنید و ذهنتان به سمت آنچه که بیشتر دوست دارد، یعنی خوشحالی، گرایش خواهد یافت!
درباره احساسات مثبت نیز همین طور است. وقتی احساس خوبی دارید، بینهایت خوشحال هستید، آن را مورد سوال قرار ندهید. یک موسیقی که حالتان را خوب میکند، بگذارید و به چیزهایی بیاندیشید که آنها را میخواهید یا چیزهایی که خوشحالتان میکند. فقط به یاد داشته باشید که این نیز میگذرد، اما توجه داشته باشید که وجود احساسهای بد است که باعث میشود اوقات خوش اینقدر خوشحالتان کند.
کار سختی است، اما پی بردن به مفهوم آن کار سادهای می باشد. در حالی که شاید ترک عادت بدِ مورد سوال قرار دادن افکار و احساساتمان کار سختی باشد، اما فقط یک عادت است و با تمرین میتوانیم عادتهای جدیدی را ایجاد کنیم. ایجاد عادت پذیرش احساسی که دارید، یکی از بهترین کارهایی است که میتوانید انجام دهید.
تأثیر گفتگوی درونی مثبت در تمام جنبههای زندگی و سالم ماندنتان مؤثر است.
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد...
برچسب : نویسنده : porsesh-e-mehr9696 بازدید : 135